جان که می کَند،نگاهش می کنم.
جان که می کندم چطور نگاهم می کردی؟
.
نفسش که بالا نمی آید،نفسی عمیق می کشم،مبادا از آهش نفسم بریده باشد.
صدای نفسهای عمیقت هنوز در گوشم هست...
.
جان کنده و نیمه جان به قطره ای آب،لب تر نگه داشته،
انگار که منِ نیمه جانم،زنده به ذرات جا مانده از خاطراتت.
.
صدایت باز هم در گوشم تکرار می شود،دیوارها به تقلید از تو نامم را می خوانند لابد!
من به هوس تَوهم صدایت تُنگش را بین زمین و هوا رها کردم،
تو مرا به هوس کدام صدا؟؟؟
.
89.6.9
ماری