۱۳۹۰ بهمن ۴, سه‌شنبه

جنونِ لیلی

دم از عقل می زنی؟لیلی ها همه مجنون شده اند،نمی بینی؟دلتنگی بهانه نمی خواهد،کافیست کمی پای درد دلِ لیلی بنشینی.
کافیست کمی دنیای نا زیبا را از چشمان او ببینی،بپرسی زردی رنگ رخسارت از چیست؟بپرسی مجنونی که چنین به جنونت کشانده کیست؟کافیست سرش را کمی در آغوش بگیری،از فرط دلتنگی هایش شاید دلت خواست حتی بمیری!
کافیست لحظه ای جای این مجنون باشی،کافیست کمی مثل او دل خون باشی،تا بفهمی گریه های بی اشک چه بر سر چشمانش آورده،تا بدانی دنیا چطور دلش را به درد آورده،تا بفهمی درد لیلی بی درمان نیست،درمانش جز نوازشی از مجنون با دل و جان نیست...

90.11.4
ماری