عزیزترینم،شبت خوش و خیالت آرام و خوابت شیرین که منِ دست به دامنِ خدا هنوز بیدارم.
.
زیباترینم،لحظه به لحظه وابسته تر از "دم" به درون می کِشمت و اگر مرگم ارمغان نبود،بدان که هرگز با "بازدمی" بیرونت نمی دادم!
.
خدای تو از رگ گردن به تو نزدیک تر؟...و تو از هفت آسمان از من دورتر،و من از خدایت به تو نزدیکترم!
.
بار دلتنگی از تمامی مسئولیت ها سنگین تر و فشار فضای خالی از وجودت از وزین ترین وزنه ها وزین تر و کاسه ی صبر من انگار که به مرحمتش روز به روز عمیق تر می شود که نای اعتراض هم ندارم!
.
ذکر عبادتم تکرار نامت شده...خدا را به رقابت گرفته ای؟
.
روشنی شبم تصویر روی ماهت شده...با ماه بر سر جنگ رفته ای!؟
.
روزهای سیاهم را روشنی بخش که خورشید آماده ی نزاع است...
.
دوباره دست بر گیسوانم بکش و باد را به سخره بگیر!
.
ماهِ من...زیباترین...
.
88.6.14
ماری
۳ نظر:
پرم از غربتِ تو...
خدای تو از رگ گردن به تو نزدیک تر؟...و تو از هفت آسمان از من دورتر،و من از خدایت به تو نزدیکترم!
دوووست داشتم
قلم گرمی داری ...
ارسال یک نظر