۱۳۸۹ مهر ۲۵, یکشنبه

گذرگاه

بدون سلام می آیی و بی خداحافظی می روی.
باورت شده که نسیمی؟
که باید بوزی و بلرزانی؟
که در هر گذرگاه،منزلی را به ویرانی بکشانی...
که دست بر هر بدنی بلغزانی و همین که آرامَش گرفت،سر بچرخانی،روی برگردانی...
.
آرامِ جانم،طوفانی در راه است.
از همان راهی که آمدی بازگرد.
فریب دنیای کوچک مرا نخور،
که اینبار ارمغانم برایت چیزی نخواهد بود جز ویرانی!
.
89.7.25
ماری

۳ نظر:

maryam گفت...

salam mari joon
matnet ghashang bod,be dele man ke kheyli neshast

pouria m گفت...

سلام مارال. كتابت رو تهيه خواهم كرد.
خوشحالم كه بلاگمو لينك كردي. باعث افتخاره.
از گودر دنبال ميكنم

کاملیا گفت...

ALiywwwwwwwwwwwwwwwwwwwwwwww