روحم سراسر زخم است،ناخن نکش.
.
بیا دست برداریم از آغازهای تکراری،
از به زبان آوردن حرفهایی که بوی تعفن گرفته اند بسکه در دل نگهشان داشتیم،
از خنده های بی دلیلی که محض شکستن سکوت بر لب آوردیم،
از بازی خسته کننده ای که به جای "من" و "تو"،ادای "ما" در آوردیم،
از صبح به خیر گفتن هایی که مهری در پی نداشت،
از شب به خیر هایی که تصویر ما را به رویای یکدیگر هرگز نبرد،
از تماس دستهایی که از اول انگار در هم قفل نمی شد،
از هم آغوشی ای که هیچ یک از تن دیگری سیراب نمی شد،
.
محض رضای خدا تنهایم بگذار،
من را مثل آنچه تا امروز گذشته،به خاطراتت بسپار...
.
89.8.26
ماری