۱۳۸۹ شهریور ۱۹, جمعه

معاشقه آزاد

نیاز به تکرار مکررات...شاید هست.
.
تکرار تو که خیالت به تقلیدی نادرست از عادتی ماهانه،روزانه قطره قطره ی خون تنم را می مکد و لخته لخته تف می کند که به گلبولی هم آغشته ی وجودم نماند دهانش.
.
خیالت از تو خام تر است و از تو رام تر.لااقل رَم نمی کند شبها که در آغوشش می کشم و تا صبح لمسش می کنم و به هوایش نفس می کشم.
گُر که می گیرم،صدای کولر آبی آرامم می کند.غریبی نکن،به معاشقه ی هر شب من و خیالت عادت کرده.
بو که می کشم اما،مشامم از تو خالیست.
.
چند بهار گذشته؟سرم سوت می کشد،بلبلی!آرامش می کنم:آبرو نگه دار.
.
بیزارم از هر قاصدی که وصلت را به دروغ نوید می دهد،
از هر صدایی که نامم را می خواند و از حنجره ی تو نیست،
از هر نامی که تو می خوانی و نام من نیست،
از هر آن اکسیری که به یادت عمر جاوید داده،
از مای بی من،
از فاصله ی بین تو...تا من...
.
89.6.20
ماری

۴ نظر:

حامد اکبری گفت...

ماری اولین نوشته اس که ازت خوندم
دوس داشتم ....خیلی ......بازم میخونم و بیشتر حرف میزنم

Unknown گفت...

ali bood:)a

سما گفت...

از هر صدایی که نامم را می خواند و از حنجره ی تو نیست،
از هر نامی که تو می خوانی و نام من نیست،



منم بيزارم

~PeDRaM PeNHaN~ گفت...

@Me, Like