۱۳۸۹ آبان ۲۶, چهارشنبه

روی زخمهایم ناخن نکش

روحم سراسر زخم است،ناخن نکش.
.
بیا دست برداریم از آغازهای تکراری،
از به زبان آوردن حرفهایی که بوی تعفن گرفته اند بسکه در دل نگهشان داشتیم،
از خنده های بی دلیلی که محض شکستن سکوت بر لب آوردیم،
از بازی خسته کننده ای که به جای "من" و "تو"،ادای "ما" در آوردیم،
از صبح به خیر گفتن هایی که مهری در پی نداشت،
از شب به خیر هایی که تصویر ما را به رویای یکدیگر هرگز نبرد،
از تماس دستهایی که از اول انگار در هم قفل نمی شد،
از هم آغوشی ای که هیچ یک از تن دیگری سیراب نمی شد،
.
محض رضای خدا تنهایم بگذار،
من را مثل آنچه تا امروز گذشته،به خاطراتت بسپار...
.
89.8.26
ماری

۱۳۸۹ آبان ۱۸, سه‌شنبه

تو را سر می کشم

لبهای تو خواستنی ترند،از سیگار کام نمی گیرم،
از نگاه تو مستم و از ساقی جام نمی گیرم،
شب هم که نباشد در سیاهی دو چشمت آرام می گیرم،
به نوش دارو چه حاجت که به خنده ات جان می گیرم،
آغوشت را تنگ تر کن،من به رغبت در بازوانت اسیرم!
.
89.8.18
ماری

۱۳۸۹ آبان ۱۲, چهارشنبه

تو هجی کن مرا!

با تو هستم!تو که لبخند را مهمان لبهایم کرده ای و چشمانم را میزبان برق شادی،
دلم را از نو آفریده باشی انگار و خیالم را در گهواره ی کودکیهایم خوابانده باشی که اینطور آرامم گرفته...
.
با تو که خنده ات دلیل خنده ام شده و حضورت سبب دوباره "من" شدنم،
انگار که از نو زاده باشی مرا آن لحظه که زنگ صدایت نامم را هجی می کرد: م ا ر ی
.
89.8.9
ماری