۱۳۸۹ خرداد ۲۳, یکشنبه

ناز و نیاز

حضورت به بوی عطر می مانَد که تا بر تن می نشینی در مشام حس نمی شوی و همین که دور شدی،بوی ناخوب نبودت بینی را می سوزاند.
.
عطرم نبودی،عضوی از من شده بودی که نبودت وجودم را کشانده رو به نابودی.
.
گرچه نیستی و هنوز هستم،دل به دل خوش کردنها بستم،رو به یک چندصد راهی نشستم و هنوز هم نمی دانم تو از کدام راه می رسی تا همه ی نیازم را به نگاهی پُر از نازت خریدار کنم!
.
89.3.23
ماری

۲۷ نظر:

~PeDRaM PeNHaN~ گفت...
این نظر توسط نویسنده حذف شده است.
~PeDRaM PeNHaN~ گفت...

آغوشی باش، تا بویِ تو را بگیرم...

ناشناس گفت...

kasi bet gofte khoob neminvisi va estedad nadari? man bet migam

پینتوریکو گفت...

همیشه مطالبتو دنبال می کردم از 360 تا همین جا، واقعا مطالب زیبایی داری
علت اینکه تا الانم کامنت نمی گذاشتم خوب نبودن بلاغت کلامم در مقابل نوشته های زیبای تو بود
ری ناشناس:
اشتر به شعر عرب در حالت است و طرب/ گر تورا شوقی نیست کج طبع جانوری

ماری گفت...

مرسی از نظراتتون!

و ممنونم پینتوریکوی عزیز از لطفی که به من داری

Sepas گفت...
این نظر توسط نویسنده حذف شده است.
Sepas گفت...
این نظر توسط نویسنده حذف شده است.
Sepas گفت...

آن ناشناس، لابد از کشف هویتش ترسیده! اما به هر حال من هم با ایشان موافقم! نوشته های شما خوب نیست! شاید اگر مطالعه ی جدی تری می داشتید متقاعد می شدید که هر مطلبی ارزش نوشتن ندارد! گر چه اینها که می گویم مصداق واعظ غیر معتعظ شدن است! کثیری از نوشته های وبلاگ من هم ارزش نوشتن نداشت! می دانم آدم دلش می خواهد خودش را صادر کند، ولی وبلاک نویسی آفت است! می نویسی و دو ماه بعد می فهمی که کاش ننوشته بودی! نوشته، مانند طفل حرامزاده باید در خلوت و تاریکی به دنیا بیاید...

ماری گفت...

نظر همه ی دوستان برای من محترمه اما
کاش این قضیه برای همه جا بیفته که ما قرار نیست راجع به عملکرد همدیگه نظر بدیم!اگر متنی ارزش خوندن و نظر دادن نداره،سکوت زیباترین اظهار نظره!...بازم ممنون

Sepas گفت...

اگر نخوانی از کجا بفهمی ارزش نداشت و اگر نظر ندهی از کجا می توانی شخص را نسبت به رویکرد دیگران آگاه کنی؟ به گمانتان نظر دادن فقط شامل قربان صدقه رفتن است!؟

ماری گفت...

نظر دادن ربطی به قربون صدقه رفتن نداره...انتقاد وقتی انتقاده که سازنده باشه...نه اینکه هر کس به خودش اجازه بده از من سلب اجازه کنه برای نوشتنم...

Sepas گفت...

ماجرا این است که من اساساً نوشته های شما را نقد نکردم! نقد به هر ترتیب اصولی دارد که من آنچنان تسلطی هم به آن ندارم! به شخصه صرفاً نظرم را گفتم و این حق بدیهی من است که هر نظری می خواهم راجع به هر نوشته ای داشته باشم! ولی فارغ از این موضوع من خیلی علاقه دارم ببینم این اصطلاح نقد سازنده از کجا آمده! آیا واقعاً زاده ی فرهنگ پر از تکلف و ریا و نوعی دگرجامگی تعارف نیست؟ وقتی انسان غربی در سیر تاریخ فلسفه اش، خود انتقادی می کرد و هر آنچه که مقدس بود را از سریر تقدس به زیر می کشید، وقتی تمام اصول را زیر سوال می برد و مورد شک قرار می داد و انکار می کرد، حتا خود انکار کردن را، آیا به مزخرفی نظیر نقد سازنده فکر می کرد؟ نقد فقط یک وظیفه دارد: هموار کردن مسیر به آگاهی. دست کم آگاهی به رویکرد منتقد! اگر هم قرار باشد کاری بکند، ویران کردن است نه ساختن! چون از دل ویرانه هاست که سازه های جدید برمی آیند!

ناشناس گفت...

نظر دادن و انتقاد کردن یک بحثه ولی تعین تکلیف کردن یک بحث دیگه اس

وقتی کسی از چیزی خوشش نمیاد دلیل به این نیست که همه خوششون نیاد و گفت چون بنظر من خوب نمی نویسی، پس ننویس

Sepas گفت...

شاید اگر مطالعه ی جدی تری می داشتید متقاعد می شدید که هر مطلبی ارزش نوشتن ندارد

جمله ای که من نوشته ام این است! نه تنها امری نیست، بلکه حتا با به کار بردن شاید از قطعیت آن نیز کاسته شده است! ظاهراً شما نه تنها نویسنده ی خوبی نیستید، که خواننده ی دقیقی هم به حساب نمی آیید!
آیا به عنوان صاحب دست کم یک عنوان کتاب، فرق میان وجه امری و وجه التزامی را می دانید؟

ماری گفت...

سپاس جان!البته که شما انقدرررر خواننده ی خوبی هستین که حتی اسم کامنت قبل از خودتون رو نخوندین که ببینین من ننوشتمش!نمی دونم البته لطف کدوم عزیز ناشناس بوده،اما به هر حال ممنونم ناشناس جان!

سپاس آذربرزین مهر گفت...

من به مطلبی جواب دادم که در نظر خود شما مطرح شده بود:

نه اینکه هر کس به خودش اجازه بده از من سلب اجازه کنه برای نوشتنم...

این را که انشاء الله!!! خودتان نوشته اید!؟ در ضمن لحن و موضع آن ناشناس گرامی بیشتر به آن می آمد که نگارنده اش خودتان باشید! به عبارتی راه انداختن نمایش از آراء موافق ناشناس! که در این کشور اتفاقاً بسیار رواج دارد!!
از این " ممنونم " که به کامنت خطاب به من برای ایشان ضمیمه کرده اید هم پیداست که ماجرا را نوعی مبارزه ی خیر و شر می بینید که لاجرم تشکر از هر کسی که در جبهه شما می جنگد، ضروری یا مستحب است!

ماری گفت...

بحث کردن با آدمهای کوته نظر من رو بی حوصله می کنه...اونقدر جسارت این رو دارم که هر حرفی رو در هر جا با اسم خودم ثبت کنم نه با اسم ناشناس!کافر همه را به کیش خود پندارد.ختم کلام.

Sepas گفت...

مساله ی سوم این است که محل کاربست اصطلاحات و ضرب المثل ها را هم نمی دانید! نسبت دادن ترس از طریق ضرب المثل کافر همه را به کیش خود پندارد، به کسی که نه تنها با نام که با ادرس وبلاگش خود را معرفی کرده و شجاعت آن را دارد نوشته های خود را نقد کند، فاقد هر گونه موضوعیت است!
بگذارید بیان الکن و گنگ شما را روشن تر کنم: آن چیزی که موجب کم حوصلگی تان می شود، در واقع ظرفیت بسیار پایین است که عادت کرده طرح کننده ی هر نظر مثبت را با شعور و عکس آن را کوته نظر تلقی کند، تا از این طریق هرگز مجبور به بازخوانی آنچه که هست و خودانتقادی نشود!
ضمناً خبر دارید برخی ها خود را فصل الخطاب تلقی می کنند؟ شما هم فرزند خلف همان طرز اندیشه اید! چه کسی گفته تعیین ختم کلام با شماست!؟

"ناشناس" گفت...

خیلی ها از تحمیل کردن نظراتشون و صاحب نظر دانستن خود لذت می برند

وبلاگ از نظر تنها جاییه که می شه واسه دل خود نوشت بدور از همه چی

تو اگه خوشت نمیاد می تونی بگی من خوشم نمیاد ولی اصلا حق نداری بگی چون من خوشم نمیاد پس ننویس
چون اگه به آمار هم باشه تعداد کسانی که این طرز نشتن و نوشته ها رو دوست دارن خیلی بیشتر از تو هستند

انتقاد جایزه ولی تعیین تکلیف جایز نیست

خواهش می کنم ماری عزیز

من اگه ناشناس هستم هم چون خیلی اتفاقی با این وبلاگ آشنا شدم و وقتی کسی اینجا من رو نمیشناسه دلیلی واسه معرفی خودم نمی بینم

Sepas گفت...

بسیار متمایلم بدانم که شما از قسمت درک مطلب در امتحانات زبانی که تا به حال داده اید، موفق به دستیابی به چند درصد نمره می شده اید؟ وقتی کسی سه بار مطلبی را بخواند و باز هم آن را نفهمد به گمانم از حیث ضریب هوشی در وضعیت مطلوبی به سر نمی برد! من برای آنکه قضیه از این هم شرم آور تر نشود برای بار چهارم تکرار نمی کنم، تنها شما را دعوت می کنم به بازخوانی نظرات قبلی با عطف توجه به مساله ی تفاوت وجه شرطی و التزامی!
ضمناً معیار کیفیت یک مطلب تعداد خوانندگانش که نیست هیچ، این کثرت مخاطبین بیشتر رایحه ی متعفن عوام زدگی را به از خود صادر می کند تا چیز دیگر! لذت هنری مانند عمل جنسی یا شکم پرکنی نیست که طرفدارانش به تعداد افراد بشر باشند. برای لذت بردن از هنر به ترتیب یا پرورش ویژه نیاز است و اتفاقاً هر چه کیفیت در سطح بالاتری قرار بگیرد، مآلاً مخاطبین کمتری خواهد داشت!

"ناشناس" گفت...

پس مطمنئنا شما تو رسوندن مطلب و دستور زبانتون مشکل دارین، همچنین در ادبیات و همین طور ادب و تربیت و از همه مهمتر شعور و دموکراسی

Sepas گفت...
این نظر توسط نویسنده حذف شده است.
Sepas گفت...

می توانید مساله ی عدم انتقال مفاهیم به ذهنتان را، به گردن اخلاق جنسی مادر من هم بگذارید!! ولی باز هم در نتیجه تغییری رخ نخواهد داد!
شما که خانم عزیز ( از اطوار نوشتنتان حدس می زنم مونث باشید ) دارای بیان و ادبیات درخشانی هستید، ممکن است به من توضیح دهید که رابطه ی هم ارزی بین دموکراسی و شعور چیست و اساساً یک نظام سیاسی که با دخالت مردم در امر سیاسی هویت می یابد، چه ارتباطی به نظر دادن در گوشه ی ناکجاآباد یک وبلاگ دارد؟ و از آن گذشته آیا دموکراسی نوعی فضیلت اخلاقی یا عطیه ی الهی نظیر ادب یا هوش است که آدم در آن مشکل داشته باشد؟
بچه که بودید بزرگترهایتان به شما پیشنهاد نداده بودند که با هم قد و قواره های خود بازی کنید؟ عین همین مطلب در مدیریت امروز روابطتان هم باید صادق باشد! بهتر نیست پس از آنکه واقعاً فهمیدید دموکراسی چیست و چه فرقی با کلم بروکلی دارد این بحث را ادامه بدهیم!؟

"ناشناس" گفت...

شما با سفسطه می خوای خودتو معقول نشون بدی،
زهی خیال باطل...

لطف کن بحثو اظهار نظراتت رو تموم کن، این وبلاگ و نویسنده اش از نظر من حرمت داره و نمی خوام بیشتر از این حرمت شکنی بشه

سپاس آذربرزین مهر گفت...

رهبر جمهوری اسلامی در نمازجمعه ی تاریخی خود فرمودند: بحث پیرامون موضوع انتخابات باید به پایان برسد ( رسانه ها و احزاب و ملت دیگر نباید به آن بپردازند ) چون انتخابات و رایی که اعلام شده است حرمت دارد!

حرفهایتان شبیه است! نه؟

سپاس آذربرزین مهر گفت...

رهبر جمهوری اسلامی در نمازجمعه ی تاریخی خود فرمودند: بحث پیرامون موضوع انتخابات باید به پایان برسد ( رسانه ها و احزاب و ملت دیگر نباید به آن بپردازند ) چون انتخابات و رایی که اعلام شده است حرمت دارد!

حرفهایتان شبیه است! نه؟

سفسطه هم که شکل معرب واژه ی یونانی سوفستیکوس است، درست از طرف اشخاصی نظیر شما به معنای تحت اللفظی خود به کار می برد. این لفظ در یونانی به معنای پیچیدگی و غموض کلام بود که واژه ی انگلیسی sophisticated از آن ماخوذ است! اما جانم هر مبحثی که سازه های به شدت ساده شده ی ذهن متناهی شما پیچیده تر است، الزاماً غیرمنطقی یا مجعول نیست

مستفا گفت...

خوب مینویسی حریف
موفق باشی