۱۳۹۰ تیر ۱۸, شنبه

چند خط به یاد زندگی

نه جای خواب من تخت های دو نفره ایست که فنرهایشان از خواب رهگذرهای بسیار به جیرجیر افتاده اند،
نه جایگه امن من آغوش مردانیست که ادعای تقدسشان بوی تعفن عطرهای مختلف زنانه ی به جا مانده بر تنشان را مشمئز کننده تر می کند،
نه مَرکب من ماشین های تک سرنشینی ست که روکش صندلی شاگردشان بسکه رنگ به رنگ آدم دیده،نخ نما شده،


و نه سایه ی آرامش من زیر سقف اتاقهاییست که از آنِ هیچ هتلی نبوده اند و اما از آمد و شد مسافرانِ بسیار دیوارهایشان رو به ریزش است...




جای خواب من گهواره ام،



تنها آغوش امن آغوش مادرم،



مَرکب من کالسکه ای که عروسکهایم را در آن گِردِ تنم چیده اند،



و سایه ی امن من زیر سقف خانه ی پدریست...



افسوس که به یاد گهواره و آغوش و مادر و کالسکه ام امروز تنها می توان گریست...




90.4.19




ماری

۶ نظر:

ناشناس گفت...

سلام دوست من
زیلی زیبا می نویس بارها بلاگت رو خوندم.
به خاطر همین توی فیسبوک به هت درخواست دوستی دادم.younesnouri22@yahoo.com
یه بلاگم دارم که این آدرسشه:
www.achach.blogfa.com

الا توانا گفت...

عالی...عالی....عالی!!!!

ناشناس گفت...

برخيز و مخور غم جهان گذران
بنشين و دمي به شادماني گذران
در طبع جهان اگر وفايي بودي
نوبت به تو خود نيامدي از دگران
(( خيام ))

ارسلان گفت...

خیلی بدبین , سرخورده... مثل خودم :-)

شهرام بیطار گفت...

سلام
تا حالا از این زاویه و انقدر بی رحم به بزرگ شدن و بلوغ فکر نکرده بودم , البته باید دید دخترونه داشت . ولی همین طوری پسرونه هم دلم برای بچگی هام و حمایت های بابام و لوس کردن های مامانم تنگ شد .



با درود و سپاس فراوان : شهرام

ساغر گفت...

... گفتنش اسان ولی باورش سخت و کشنده