۱۳۸۹ دی ۱۱, شنبه

تف به ذات پتروس

ما می گوییم "سائیدگی اعصاب"،شما "کهولت سن" صدایش کنید.شما اصلاً ما را "از اول هم بی اعصاب بودی" خطاب کنید.
ما می گوییم "نقص شعور"،شما "ذهن باز" لقبش دهید.شما دریدگی حرمت ها را "امروزی فکر کردن" تلقی کنید.
شما فسیل نباشید و متعهد نمانید،شما از نسل امروز باشید و 4 بال قرض کنید برای هرز پریدن،افکار سنتی ذهن پوسیده ی ما به شما چه مربوط؟
به شما چه مربوط که ما تنها گز می کنیم تا از گزندتان در امان باشیم و باز هم نیست انگشتی که پتروس وار به سمت تنهایی ما دراز نشود؟
به شما چه مربوط که چطور می توان با تنهایی سر کرد و چگونه می توان این حقیقت را هرچند تلخ باور کرد که آدم ها از یک قالب نیستند و هیچ کس با هیچ حجمی نبوده که بتواند حفره ی خالی به جا مانده از تن دیگری را پر کند؟
به شما چه مربوط که شنیدن انعکاس صدای خودت که نامش را می خوانی و بی جواب می مانی تلخ تر است یا طعم زهرماری اشکهای شورت یا یادآوری شیرینی لحظه های بی تکراری که رفته اند و تو ماندی و دهانی سرویس و خاطراتشان؟...آخ...خاطراتمان...
.
89.10.11
ماری

۳ نظر:

camellia گفت...

آخ...خاطراتمان
like:X:X

camellia گفت...

آخ...خاطراتمان
like:X:X

camellia گفت...

آخ...خاطراتمان
like:X:X