۱۳۸۹ بهمن ۹, شنبه

نیشتر

دست راست را که خودم دارم،تو که مدعی مردانگی هستی روحم را به ارگاسم برسان که تشنه است و خسته از دیدن سراب.
ستاره بودن و گاهی بودن و گاهی نبودن و به همه چشمک زدن و از زمینیان دل ربودن را که من هم بلدم!اگر دم از حمایت می زنی ماه باش و عمری فقط در شب های من بتاب.
حرف زدن را من از تو بهتر آموخته ام،بیا و به جای ادعای سخنوری یکبار با دهان بسته در مقابلم بنشین.فرصتی بده تا همانطور که خیره نگاهت می کنم نیشتری بر دمل چرکین دلم بزنم و به حرف بیایم،گرچه می دانم که شنیدن نامت از زبانم با هر لحنی برایت تکراریست...
.
89.11.9
ماری

۳ نظر:

نوید گفت...

اینجا لایک نداره؟؟

آزی جان بانو گفت...

شهامت خودت بودن رو دوسش دارم :)

نیکو گفت...

آخ آخ .. اینو هستم ! ادعای سخنوری.. کاش به جای این همه حرف زدن یه کم عمل هم بود . کاش!